شهادت اولین شهید محراب آیت الله مدنی

شناسه مناسبت : 3395

تعداد بازدید : 3320

شهادت اولین شهید محراب آیت الله مدنی
تولد و دوران تحصيل:   
     شهيد آيت الله سيد اسدالله مدني در سال  1292 هـ. ش .(1323هـ.ق.) در دهخوارقان (آذرشهر) ديده به جهان گشود. پدر ايشان، مرحوم آقا مير علي، در بازارچه آذر شهر، شغل بزازي داشت. شهيد مدني در چهار سالگي ، مادر و در 16 سالگي، پدر خود را از دست داد و دوران كودكي را با رنج و سختي به پايان رساند. وي در عنفوان جواني، به قصد كسب علم و كمال به شهر مقدس قم عزيمت كرده و به رغم مشكلات فراوان شخصي ناشي از در گذشت پدر و استبداد عصر رضا خاني، با  پشتكار وافر به تحصيل علوم ديني مشغول شد. او در حوزه علميه قم پس از گذراندن مراحل مقدماتي  از محضر اساتيد بزرگ فقه و  اصول و فلسفه استفاده کرد. مدتي در محضر درس مرحوم آيت الله حجت كوه كمري (ره) و آيت الله سيد محمد تقي خوانساري (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نيز در محضر امام خميني (قدس سره) حضور يافت و از درس فلسفه و عرفان اخلاق ايشان بهره مند گرديد. آيت الله مدني، پس از مدتي به نجف اشرف هجرت كرده  در حوزه علميه نجف اشرف در كنار تكميل تحصيلات عالي خويش تدريس در سطوح مختلف را شروع كرد. به دستور مرحوم آيت الله حكيم (ره) ، كرسي تدريس لمعه، رسائل، مكاسب و كفايه را به عهده گرفت و در اندك زمانی جزو اساتيد معروف حوزه علميه نجف اشرف به شمار آمد. وي در نجف اشرف در درس خارج مرحوم آيت الله سيد عبد الهادي شيرازي (ره) و مرحوم آيت الله حكيم (ره) و مرحوم آيت الله خوئي (ره) شركت كرده و از مراجع بزرگی از جمله آيت الله حكيم در نجف و آيت الله حجت كوه كمري در قم و آيت الله خوانساري اجازه اجتهاد دريافت كرد.
 
آغاز مبارزات:
     شهيد بزرگوار آيت الله مدني مبارزه سياسي و اجتماعي خود را از دوران تحصيل در قم، آغاز كرد و در اولين فعاليتهاي خود به ستيز با بهائيت در منطقه آذر شهر پرداخت و پس از مدتی شهر مذهبي آذر شهر را از لوث اين فرقه استعماري پاك نمود. هنگامي كه شهيد نواب صفوي در نجف اشرف به فكر مبارزه با كسروي گري افتاد، آيت الله مدني مطلع مي شود كه نواب صفوي هزينه اين مبارزه را ندارد. بدين رو، كتابهاي خود را مي فروشد و پولش را در اختيار نواب صفوي مي گذارد. به گونه اي كه دوستانش مي گويند اسلحه نواب از پول كتابهاي آيت الله مدني بود.  
 
مبارزات شهيد مدني در نجف اشرف:
  این شهید بزرگوار نخستين كسي بود كه در نجف به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام، لبيك گفته با تعطيل كردن كلاسهاي خود در نجف و تشكيل مجالس سخنراني در جهت افشاي چهره ی پليد رژيم مزدور پهلوي گام بر داشت.
 وي در اين زمان در نجف  سردمدار جريان دفاع و پشتيباني از نهضت امام به شمار مي آمد و وقايع ايران را براي طلاب بيان مي كرد. از زمان تبعيد حضرت امام به نجف، آيت الله مدني همواره يار و ياور امام بود و در كنار مراد خود به مبارزه عليه ظلم و ستم ادامه ميداد. معروف است كه هر موقع حضرت امام به علتي نمي توانستند براي اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آيت الله مدني به جاي امام به اقامه نماز جماعت مي پرداخت.
 
همدان، سالهاي 1341 تا 1351:
  آيت الله مدني حركت تبليغي خود را از همدان و از روستاي دره مرادبيك براي پياده كردن برنامه هاي اصلاحي آغاز كرد، به دستور ایشان كسي حق نداشت که بدون حجاب اسلامي وارد آن روستا شود. همچنين خرید و فروش و شرب مشروبات را ممنوع كرد. اين عمل ايشان باعث علاقه مردم متدين همدان به او شد و پس از اينكه وي را شناختند، گرد او جمع شده و از وي دعوت کردند تا به همدان بيايد و ايشان با انتقال به همدان فعاليتهاي خود را گسترش داد.
  در سال 1341 زماني كه رژيم شاه با تبليغات گسترده خود مي خواست رفراندم به اصطلاح «انقلاب سفيد» را برگزار كند، آيت الله مدني در مسجد جامع همدان سخنراني تندي عليه انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي ايراد و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه كرد. در اين سخنراني گفت: « مردم، شما چقدر بي حس هستيد، اگر اين انتخابات ملغي نشود، در روز قيامت شما مسئول مي باشيد. بايد با علماي قم همكاري كنيد و از آقايان پشتيباني نماييد.»
 
خدمات ارزنده شهید مدنی در همدان:
  از آثار آيت الله مدني در همدان می توان به احداث مدرسه ديني در روستاي دره مراد بيك، مدرسه علميه در همدان، مسجد چهلستون، تأسيس صندوق قرض الحسنه مهديه و همچنين درمانگاه مهديه و دارالايتام مهديه اشاره کرد.
 
خرم آباد، سالهاي 1351 تا 1354:
  با دعوت عده اي از روحانيون سرشناس و متعهد خرم آباد، آيت الله مدني به خرم آباد عزيمت کرده، فصل ديگری از زندگي پر فراز و نشيب و سراسر مبارزه خود را آغاز مي كند. شهيد مدني در خرم آباد و در حوزه علميه كمالوند، فعاليت خود را با تدريس درس خارج آغاز مي كند و بعد از مدتي با حكم حضرت امام (قدس سره)، سرپرستي اين حوزه را نيز بر عهده مي گيرد. در همين دوره، وي كتابهاي امام از جمله توصيح المسائل و تحرير الوسيله را در خرم آباد توزيع مي كند و به رغم خفقان حاكم، درباره مرجعيت امام در مناسبتهاي مختلف تبليغ مي كند. همچنين در هر فرصتي و به اشكال گوناگون مردم را به بيداري و آگاهي فرا مي خواند، آنان را از مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشه هاي شوم استعمار و رژيم طاغوتي را بر ملا مي سازد و رهبر واقعي را به مردم معرفي و چهره اصلي و پليد شاه را افشا مي كند.
 
تبعیدگاه:
  آيت الله مدني در سال 1354 به  نور آباد ممسني (به مدت11 ماه)  و در  سال 1356 به گنبد گاووس ( 11 ماه)  و سپس در سال 1357 به بندر كنگان و از آنجا در تابستان 1357به مهاباد تبعيد مي شود.
سرانجام آيت الله مدني در پايان مدت تبعيد به در خواست علماي مبارز تبريز به اين شهر عزيمت مي كند. در تبريز فعاليتهاي انقلابي شهيد مدني روز به روز علني تر مي گردد. ساواك وجود ايشان را در تبريز تحمل نكرده، شبانه وي را دستگير و از تبريز تبعيد مي كند.
 
باز گشت به همدان، 1357:
  آيت الله مدني در 1/10/57 در ميان استقبال با شكوه مردم وارد همدان مي شود و از بدو ورود به همدان، هدايت مبارزات مردمي را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار مي كند. نقش ايشان در جهت دهي به مبارزات مردم همدان به حدي بوده كه وقتي در جريان 22 بهمن، لشگر 81 زرهي كرمانشاه براي سركوب مردم به سمت تهران حركت مي كرد، به دستور ايشان مردم همدان براي سد كردن حركت تانكها با دست خالي و كفن پو شان به مقابله با تانكها بر خاستند و خود آيت الله نيز در جلوي همه تظاهر كنندگان به راه  افتاد و مردم موفق مي شوند با دادن تعداد كمي شهيد و مجروح تانكها را از حركت باز دارند. ايشان در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي از طرف مردم همدان به نمايندگي انتخاب مي شود و سپس در كوران مشكلات و آشفتگي اوضاع همدان در سال 1358 از سوي امام با اختيارات کامل به امامت جمعه اين شهر منصوب مي شود. 
 
فتنه حزب خلق مسلمان:
  به پیشنهاد ياران انقلاب به محضر امام امت، ایشان طي حكمي آيت الله مدني را روانه تبريز كردند. ايشان در سر و سامان دادن به اوضاع سياسي و اجتماعي تبريز تلاش مخلصانه اي كرد و آنگاه براي ادامه خدمت به شهر همدان باز گشت، ولي هنوز چند روزي از مراجعت وي نگذشته بود كه حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولين شهيد محراب آيت الله قاضي طباطبائي به دست دشمنان انقلاب و مزدوران آمريكا، اوضاع شهر تبريز را دگرگون ساخت. در اين هنگام بار ديگر امام عزيز طي حكم ديگري، آيت الله مدني را به نمايندگي خود و امامت جمعه شهر تبريز منصوب فرمود. ايشان در تبريز با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» كه جريانهاي مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه مي گردد. سخت ترين روزهاي آيت الله مدني را مي توان ايامي خواند كه او در ميان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جريان اين غائله خطرناك، آيت الله مدني از جانب همين گروه ضد انقلابي بارها مورد تهديد قرار گرفت. آنها جايگاه نماز جمعه را به آتش كشيدند و از برگزاري نماز جلوگيري كردند، اما ايشان در روز جمعه كفن پوشيد و پيشاپيش جمعيت حركت كرد و گفت « تا من زنده ام و در اين شهر نماينده امام هستم، نماز جمعه را برگزار مي كنم» و بدين سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه آمريكا و اياديش در آذربايجان خنثي گرديد.
 
شهادت:
  شهید مدني آخرين نمازجمعه خويش را در 20 شهريور سال 60 برپا كرد و در نافله خود به ديدار يار شتافت. ساعت يك و 45 دقيقه بود و خطيب جمعه دو ركعت نماز جمعه را خواند و در جايگاه نماز به نافله ايستاد. در اين هنگام ناشناسي كه حدوداً 20 ساله بود، خود را از ميان جمعيت به جلو رساند. او قصد داشت به آقا نزديك شود. خواستند مانع راهش شوند، اما او اصرار داشت كه با آقا كار دارد. چون به او شك كردند، خواستند مانع او شوند. اما او بازوي خطيب جمعه را گرفت و نافله او را قطع كرد، مردم دريافتند كه او قصدي شيطاني دارد، خواستند تا او را به كناري كشند، ولي او ضامن نارنجك را كشيد، انفجاري وحشتناك در محراب نماز جمعه رخ داد و خون آيتي وارسته از آيات حق بر زمين محراب ريخت.                                                                                       .
آرامگاه وي هم اينك در جوار كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (س) در شهر قم مي باشد.
 
امام حسین(علیه السلام): يا بُنَّي انتَ مقتولٌ!
  شهيد مدني می فرمود: من در دو موضوع نسبت به خود شك داشتم.  يكي اينكه به من مي گويند: «سيد اسدالله»؛ آيا من واقعاً از اولاد پيامبر هستم؟ و ديگر اينكه آيا من لياقت آن را دارم كه در راه خدا شهيد بشوم يا نه؟
  روزي به حرم امام حسين(عليه السلام) رفتم و در آنجا با ناله و زاري از امام خواستم كه جوابم را بدهد. پس از مدتي يك شب امام حسين(عليه السلام) را در خواب ديدم كه بالاي سرم آمد و دستي به سرم كشيد و اين جمله را فرمود:
 
«يا بُنَّي انتَ مقتولٌ»
 
«اي فرزندم كشته مي شوي»
 
 كه جواب هر دو سوال من در آن بود. امام فرمود:« فرزندم، يعني من سيد هستم؛ و ديگر به من بشارت داد كه من شهيد مي شوم»
 
 
منابع:
1- صدري مازندراني، حسن؛ وصال عارفانه - شرح حال علما و فرزانگان هنگام مرگ- بی جا، میراث ماندگار، 1386.
2- فجري، محمد مهدي؛ يتيمان سر افراز - گذري بر زندگي چهل تن از عالمان دين، بی جا، 1385.
3- جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار - خلاصه اي از زندگي اسوه هاي علم و عمل، قم، نور السجاد، جلد دوم، 1379.
اينترنتي:
1- www.tebyan.net  
2- www.shahidmadani.net
3- www.farsnews.com