نویسنده :خدامراد سليميان[1]
شيعه با بهره مندي از برهان هاي عقلي و آموزه هاي آفتاب گون پيشوايان معصوم عليهم السلام, بر اين باور است كه براي انسانها, در هر زمان, ناگزير ميبايست حجّتي[2] از طرف خداوند نصب شود.[3]
بر اساس روايات قابل اعتماد اين حجّتها, پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم, منحصر در دوازده پيشوايند، كه با گزينش خداوند و گزارش آن آخرين سفير الهي, امامت مردم را به عهده گرفتند. هم آنان كه يازدهمين ايشان امام حسن عسكري عليه السلام و آخرين آنها, حضرت مهدي عليه السلام است. و ديگري بدون ترديد شايستگي چنين جايگاهي را ندارد.
امّا آنچه در اينجا بيشتر محل بحث و نظر است, به امامت رسيدن آخرين حجّت خداوند, در سنّ خردسالي است. اگر چه اين مسأله, افزون بر برخي پيامبران در برخي پيشوايان معصوم عليهم السلام پيش از آن, رخ نموده بود؛ امّا همواره از طرف مخالفان, به عنوان چالشي در مباحث مهدويّت مطرح شده است.
از روايتها و حكايتهاي تاريخي به روشني به دست مي آيد, سالها پيش از آن كه نهم ربيع الاول سال260 هجري فرا رسد, پيشوايان معصوم عليهم السلام و به ويژه واپسين فرستادة خداوند, پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم, امامت آخرين حجّت الهي, حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را نويد داده بودند.
نه فقط پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام, كه برخي از دانشوران اهل سنّت, در رواياتي چند به اين حقيقت بزرگ اشاره كرده اند.[4]
تأكيد بر پيشوايي آخرين امام معصوم؛
از آنجايي كه شرايط امامت آخرين امام, با پيشوايان پيشين متفاوت بود, از اين رو پافشاريهاي فراواني بر آگاهي بخشي امامت ايشان شده است.
برخي از روايتهايي كه بر اين امر اصرار داشت، بدين قرار است:
1ـ حديث معراج؛
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي پردامنه در بارة آنچه در شب معراج ديده بود, پس از بيان ديدن نور پيشوايان معصوم عليهم السلام و آخرين جانشين خود در ميان آنها, ميفرمايد: «...عرض كردم: پروردگارا! اينان چه كساني هستند؟ فرمود: ايشان پيشوايانند. و اين قائم است. همو كه حلال مرا حلال مي كند و حرام مرا را حرام مي سازد. و از دشمنان من انتقام ميگيرد. اي محمد! او را دوست بدار. پس همانا من او را دوست مي دارم و هر كس كه او را دوست بدارد, نيز او را دوست ميدارم...» [5]
2ـ حديث غدير؛ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در واپسين ماه هاي عمر خود ضمن پافشاري بر امامت نخستين پيشواي مسلمانان، در بارة آخرين پيشوا چنين فرمود: «...اي مردمان! همانا به درستي كه من پيامبرم. و علي جانشين. آگاه باشيد! ختم كنندة پيشوايان از ما است. او قائم مهدي است. آگاه باشيد! همو است كه دين را برتري خواهد بخشيد وانتقام گيرنده از ستم گران است»[6].
3ـ حديث رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم؛ از ديگر سخناني كه در آن به روشني به شمار پيشوايان معصوم اشاره شده، بيان نوراني رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است كه فرمود: «پيشوايان پس از من دوازده نفرند. نخستين ايشان, علي بن ابي طالب, و آخرين آنها قائم است. آنها جانشينان و اوصياي و اولياي من و حجتهاي خداوند پس از من, بر امت من هستند. اقرار كنندة به آنها مؤمن و انكار كنندة ايشان كافرند»[7].
افزون بر روايتهاي ياد شده، ـ كه از مهمّ ترين دليلها بر امامت حضرت مهدي عليه السلام است ـ ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز سخنان ارزشمندي در اين باره فرموده اند. كه برخي بدين قرار است:
از امام علي عليه السلام دربارة معناي روايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه فرموده بود: "إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي" پرسيده شد "عترت" چه كساني هستند؟ فرمود:
«من و حسن و حسين و پيشوايان نه گانه از فرزندان حسين. نهمين آنها مهدي آنهاست. هرگز از كتاب خدا جدا نمي شوند و كتاب خدا نيز از آنها جدا نمي شود. تا آن كه در كنار حوض پيامبر بر او باز گردند»[8].
دومين پيشواي شيعيان، امام مجتبي عليه السلام، حضرت مهدي عليه السلام را نهمين فرزند برادر خود حسين عليه السلام ، و پسر سرور كنيزان دانسته است.[9]
امام حسين عليه السلام در اشاره به امامت نهمين پيشواي هدايت گر از نسل خود، از وي با«قائم به حق» ياد كرده است.[10]
امام سجّاد عليه السلام نيز در سخني ارزشمند به امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره كرده، آن حضرت را دوازدهمين جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و پيشوايان پس از او، دانسته است. [11]
امام باقر عليه السلام حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را نهمين پيشواي پس از حسين بن علي علیه السلام و قائم آنها خوانده است.[12]
ششمين پيشواي شيعيان به روشني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را دوازدهمين از پيشوايان هدايت پس از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ذكر كرده است.[13]
هفتمين امام معصوم نيز آن حضرت را پنجمين از فرزندان خود دانسته، فرمود: براي او غيبتي است كه مدتش طولاني خواهد شد.[14]
امام رضا عليه السلام پس از اشاره به دوران غيبت و سختي هاي آن، سبب آن سختي ها را پنهان بودن پيشواي ايشان ذكر كرده است. [15]
امام جواد عليه السلام نيز در بارة آن حضرت وي را سومين از فرزندان خود دانسته است.[16]
امام هادي عليه السلام ـ جدّ بزرگوار آن حضرت ـ نيز به پيشوايي آن حضرت پس از فرزند خود امام عسكري عليه السلام تأكيد نموده است.[17]
و سرانجام اين تلاش پيوسته, به دست يازدهمين پيشواي معصوم عليه السلام به اوج خود رسيد, كه در آن، آخرين ذخيرة الهي به نيكوترين صورت ممكن, معرفي شده است.
در آن جا كه از آن حضرت در باره ـ درستي يا چگونگي ـ اين خبر كه به نقل از پدران بزرگوارش رسيده است كه:
«أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»؛ «زمين هيچ گاه از حجت خدا بر خلقش خالي نيست, هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است». پرسش شد.
فرمود: «إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛ «اين مطلب حق است؛ آن گونه كه روز حق است».
سپس از آن حضرت سؤال شد: «اي پسر پيامبر! حجت و امام پس از شما كيست؟»
ايشان فرمود:
«ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»؛[18] «فرزندم محمّد, او امام و حجّت پس از من است. هر كس بميرد و او را نشناسد, به مرگ جاهليّت مرده است».
تا اين كه با شهادت يازدهمين پيشواي شيعيان در هشتم ربيع الاول سال 260 هجري[19], در حالي كه بيش از پنج بهار[20] از عمر آخرين ذخيرة الهي سپري نشده بود, فصل بهرهمندي انسانها از امام ظاهر به پايان رسيد. و در پي آن دوراني بسيار مهّم در زندگي پيروان اهل بيت عليهم السلام پيش آمد.
اين دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد:
نخست: رسيدن آخرين حجّت الهي به مقام امامت؛
ديگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زيستي.
اگر چه برگزيدگاني از شيعه براي اين مرحله آمادگي كامل داشتند, اما ميبايست هر دو رخداد (امامت و غيبت)، براي عموم شيعيان به اثبات برسد, چرا كه حضرت مهدي عليه السلام نخستين روز امامت را در حالي آغاز كرد, كه جز افرادي اندك، ـ كه پيش از آن، در دورة امام عسكري عليه السلام ايشان را ديده بودند[21]ـ كسي او را نديده بود.
نخستين اقدام حضرت مهدي عليه السلام در آغاز امامت
بنابراين، روزِ در گذشتِ امام يازدهم، و نخستين روز امامت ايشان, فرا رسيد. وآن حضرت ناگزير ميان مردم آمده، بر پيكر پدر نماز گزارد.
اين رخداد به گونه هايي چند روايت شده است. كه در يك روايت شيخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالاديان» يكي از خدمت كاران خانه و متصدي امور نامه هاي امام عسكري عليه السلام گزارش كرده است.[22]
به نظر ميرسد, حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف پس از شهادت پدر در نخستين ساعت هاي غيبت، با حضور در كنار بدن وي و اقامه نماز بر ايشان, مسائلي را مورد توجه قرار داد, كه همگي به نوعي در ارتباط با بحث امامت ايشان بود.
1ـ اجراي سنّت الهي در اقامة نماز امام بر امام،
2ـ پيش گيري از اعلام ختم امامت،
3ـ پيش گيري از انحراف داخلي در جريان امامت،(جريان جعفر)
4ـ تثبيت ادامة جريان امامتِ حقِّه، و اعلام استمرار امامت در امام زنده.[23]
آغاز پيشوايي در خردسالي
در اين رخ داد آنچه از همه شگفتي آورتر بود، اين كه آنها با كودكي پنج ساله روبه رو بودند كه ميگفت جانشين امام عسكري عليه السلام است.
همان گونه كه ياد شد پيش از آن با هدايتهاي پيوستة پيامبر و ائمه نور عليهم السلام شيعه به اين نكته باور پيدا كرده بود كه، خداوند متعال از طريق آخرين پيامبر خود، مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهاي ذاتي به افرادي خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست كه امام بر جامعه نصب ميگردد. و نيز اين كه, اين قابليت هيچ گونه ارتباطي به كمي و يا زيادي سن و سال ندارد.
جالب اين كه, اين گونه پيشوايي پيش از آن نيز, هم در بين ائمه عليهم السلام و هم در زنجيرة پيامبران عليهم السلام داراي سابقه بود.
يكي از دانشوران معاصر، امامت در سنين كم را پديدهاي واقعي دانسته، چنين استدلال كرده است:
« امامي كه در كودكي به پيشوايي روحي و فكري مردم رسيده, و مسلمانان حتي در كشاكش آن همه موج ويرانگر, باز خويشتنِ خويش را به پيروي و دوستي او گماشتند, به طور مسلّم بايد از دانش و آگاهي و گستردگي ديد, و دانا بودن به فقه و تفسير و عقايد, بهره اي آشكار و چشمگير داشته باشد. چون در غير اين صورت نمي توانسته مردم را به پيروي از خويش وادارد...
به فرض محال كه مردم نتوانستند حقيقت و واقعيت امر را دريابند, خلافت و نيروي حاكم كه آن همه دشمني علني با امام داشته, چرا بر نخواسته و پرده از رخسار حقيقت نينداخته است؟
اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفكر عالي برخوردار نبود, خلفاي معاصر, خيلي خوب ميتوانستند جنجال به پا كنند, امّا سكوت آنها و سكوت تاريخ گواه است كه امامت در سنين كم پديدهاي حقيقي بوده نه ساختگي».[24]
البته پيش از آن كه در مسير هدايت جامعه، نوبت به پيشوايي جانشينان آخرين فرستادة الهي برسد، خداوند متعال پيامبراني را در كودكي به مقام نبوّت مفتخر ساخته بود. بدين قرار:
پيامبري حضرت عيسي عليه السلام از هنگام ولادت
از ميان پيامبران اولوالعزم يگانه پيامبري كه از هنگام ولادت, به نبوّت خويش به طور آشكار تصريح كرده, حضرت عيسي بن مريم عليها السلام است.
خداوند در آيات قرآن, در بخشي از داستان حضرت مسيح عليه السلام از زبان پيامبر خود در پاسخ منكران چنين ميفرمايد:
(قَالَ اِنّى عَبْدُاللّه آتَانِىَ الكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبيّاً)؛[25]
«]كودك[ گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است».
يزيد كناسي مي گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا عيسي بن مريم عليه السلام ، هنگامي كه در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود:
«او آن زمان پيغمبر و حجت غير مرسل خدا بود (يعني در آن زمان مأمور به تبليغ و دعوت نبود) مگر نميشنوي گفته خود او را كه مي گويد: من بندة خدايم خدا به من كتاب داده و پيغمبر ساخته و هر جا باشم پر بركتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكات سفارش كرده است».
عرض كردم: در آن زمان و در همان حالي كه درگهواره بود, حجّت خدا بود بر زكريا؟
آن حضرت فرمود:
«...چون عيسي هفت ساله شد و خداي تعالي به او وحي فرستاد, از نبوت و رسالت خود سخن گفت, و بر يحيي و همه مردم حجّت گشت...».[26]
پيامبري حضرت يحيي عليه السلام در كودكي؛
حضرت يحيي عليه السلام يكي ديگر از پيامبراني است كه در كودكي به مقام نبوّت رسيد.
خداوند در اين باره خطاب به وي ميفرمايد:
(يا يَحْيى خُذِالكِتابَ بِقُوَةٍ وَآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاً)؛[27] «اي يحيي! كتاب خدا را به جدّ و جهد بگير! ما از كودكي به وي حكم ]نبوّت[ داديم».
يكي از مفسران اهل سنّت دربارة حكمي كه خداوند به حضرت يحيي عليه السلام داد، آن را همان نبوّت دانسته، بر اين باور است كه خداوند متعال عقل او را در سنين كودكي محكم و كامل كرد و به او وحي فرستاد.[28]
در يكي از تفسيرهاي معاصر, پس از آية پيشين ميخوانيم:
«درست است كه دوران شكوفايي عقل انسان به صورت معمول حدّ و مرز خاصّي دارد, ولي ميدانيم هميشه در انسانها افراد استثنايي وجود داشته اند, چه مانعي دارد كه خداوند اين دوران را براي بعضي از بندگانش به خاطر مصالحي فشرده تر كند و در سالهاي كمتري چكيده نمايد, همان گونه كه براي سخن گفتن به صورت معمول گذشتن يكي دو سال از تولد لازم است در حالي كه ميدانيم حضرت عيسي عليه السلام در همان روزهاي نخست زبان به سخن گشود, آن هم سخني پر محتوا كه طبق روال عادي در شأن انسانهاي بزرگسال بود».[29]
ايشان در ادامه, اين آيه را دليل روشني بر درست بودن امامت برخي ائمه عليهم السلام در خردسالي دانسته است.
بنابراين، همانگونه كه خداوند متعال، مقام نبوّت را به كودك خردسالي داد؛ مقام امامت را نيز به انساني با تمام ويژگي هاي لازم، در سن كودكي ميتواند عطا فرمايد.
پيشينه امامت در خردسالي
همان گونه كه پيش از اين نيز ياد شد, روايتهاي فراوان, و شواهد تاريخي, گوياي آن است كه, پيش از حضرت مهدي عليه السلام دو امام (امام جواد و امام هادي عليهما السلام ) نيز پيش از سن بلوغ جسماني به امامت رسيدند و اين، خود ايجاد آمادگي براي پذيرش امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، در كودكي بود.
نخستين امام خردسال:
در ميان امامان دوازده گانه, نخستين پيشوايي كه در سن كودكي به امامت رسيد، حضرت جواد الائمه عليه السلام بود.
حضرت امام محمّد تقي عليه السلام نهمين پيشواي شيعيان و يگانه فرزند حضرت رضا عليه السلام ، در روز دهم رجب سال 195 هجري قمري در مدينه چشم به ديدار جهان گشود. آن حضرت در هفت سالگي به مقام امامت رسيد.[30]
از آنجا كه اين مسأله در دوران امامت بي سابقه بود، در ابتدا برخي بدان اعتراض كردند؛ ولي رفته رفته با هدايتهاي امام رضا عليه السلام و كرامت هايي از خود آن حضرت، دل شيعيان آرام گرفت.
معمّربن خلاّد گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مطلبي راجع به امر امامت بيان كرد و سپس فرمود: «شما چه احتياجي به اين موضوع داريد؟ اين ابوجعفر(امام جواد عليه السلام) است كه او را به جاي خود نشانيده، و قائم مقام خود ساختهام و فرمود: ما خانداني هستيم كه خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث ميبرند».[31]
اين روايت بيانگر آن است كه مقام امامت، ربطي به كمي و يا زيادي سن ندارد.
ابو بصير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم. ـ در حالي كه كودك نابالغي عصا كش من بود.ـ حضرت به من فرمود:
«كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ»؛ «چگونه خواهيد بود زماني كه حجت بر شما هم سال اين كودك باشد؟»[32] ]يا فرمود: هم سال اين كودك بر شما ولايت داشته باشد.[[33]
صفوان بن يحيي گويد: «به امام رضا عليه السلام عرض كردم: پيش از آن كه خدا ابو جعفر را به شما ببخشد، درباره جانشينتان از شما ميپرسيديم و شما ميفرموديد؛ خدا به من پسري عنايت ميكند. اكنون او را به شما عنايت كرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خداي ناخواسته براي شما پيش آمدي آيد، به كه بگرويم؟ حضرت با دست اشاره به ابيجعفر فرمود كه در برابرش ايستاده بود، عرض كردم: قربانت گردم، اين پسر سه ساله است: فرمود:
«وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ فَقَدْ قَامَ عِيسَي عليه السلام بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ»؛ «چه مانعي دارد عيسي سه ساله]كمتر[ بود كه به حجّت قيام كرد».[34]
اگر چه برخي در برابر اين اراده از خود واكنش هاي نامناسبي نشان دادند, امّا كم نبودند انسانهاي وارستهاي كه در برابر اين خواست الهي، در كمال تواضع سر فروتني و پذيرش فرود آورده، با خشنودي كامل آن را پذيرفتند.
از جملة ايشان «علي بن جعفر بن محمد »عموي امام رضا عليه السلام"بود كه در برابر امام جواد عليه السلام در نهايت فروتني بر پيروي از ايشان تأكيد مي نمود.[35]
از اينجا بود كه پيروان خالص اهل بيت عليهم السلام با اين باورمندي ـ كه مقام امامت امري فراتر از محاسبات ظاهري است ـ در امامت امام هادي عليه السلام, با اطمينان بيشتري آن را پذيرفتند. چرا كه ايشان نيز در سنّ هشت سالگي به امامت رسيد.[36]
از آن جايي كه شرايط حاكم بر امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اين روند را به گونه اي ديگر رقم زد, ترديدهاي شكنندهاي را در ذهن شيعه پديد آورده, كار امام حسن عسكري عليه السلام را مشكل ساخت. ايشان نه فقط در سن و سالي كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد, بلكه به خاطر مصالحي، ولادتش نيز پنهاني بود. و تا زمان امامت ايشان, جز اندكي, جمال دل آراي او را نديده بودند.
البته حافظة شيعه هاي راستين، آموزه هاي پيشوايان معصوم عليهم السلام پيشين را ـ كه با اقداماتي مناسب, براي اين امر زمينه سازي كرده بودند[37], ـ هرگز فراموش نكرده بود.
اين زمينه سازي هر چه به زمان ولادت حضرت مهدي عليه السلام نزديك تر ميشود, شتاب بيشتري به خود ميگرفت, به گونه اي كه امام عسكري عليه السلام هرگاه موقعيت را مناسب مي يافت فرزند خود را معرفي و به جانشيني وي تصريح مي نمود.
كودكان نابغه انسانهايي استثنايي
افزون بر پيامبران و پيشوايان معصوم عليهم السلام كه به تأييد الهي داراي ويژگيهاي خاصّي هستند, در بين انسانهاي معمولي نيز كساني يافت مي شوند كه داراي نبوغ خاصّي هستند كه آنها را از ديگران متمايز مي كند.
يكي از پژوهشگران معاصر پس از بيان آيات و روايات, از كودكان نابغه به عنوان مؤيد رخداد فوق ياد كرده، افرادي چون ابو علي سينا، فاضل هندي، توماس يونگ، را فقط نمونه اي از اين گونه انسان ها دانسته است.[38]
برآيند سخن آن كه: امامت مانند نبوّت موهبتي الهي است كه خداي متعال به بندگان برگزيده و شايستة خود بخشيده است. و در اين بخشش سن و سال, دخالتي ندارد. از اين رو امر پيشوايي در كودكي، نه فقط امري بعيد نيست، كه در طول تاريخ ميان پيامبران الهي عليهم السلام ، سابقهاي ديرينه دارد. و كساني كه جهت خرده گيري بر پيروان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اين مطلب را دستاويز خود قرار داده اند، در بيان پيامبريِ برخي پيامبران و نبوغ برخي بزرگان دين و دانش هيچ،گونه ترديدي به خود راه نداده اند.
------------------------------------
[1] .عضو هئيت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
[2] . شيخ كليني، كافي، ج1، ص178 (باب ان الارض لاتخلو من حجة).
[3] . بقره (2): آية 124.
[4] . ر.ك: صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، (الفصل الاوّل فيما يدّل علي انّ الائمة اثنا عشر...).
[5] . نعماني, الغيبة؛ ص93؛ شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج1, ص252.
[6] . علامه مجلسي, بحار الانوار, ج37, ص213.
[7] . شيخ صدوق, منلايحضرهالفقيه, ج 4, 179.
[8] . شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج1, ص240.
[9] . پيشين, ج1, ص 315.
[10] . پيشين, ج1, ص317.
[11] . پيشين, ج1, ص319.
[12] . شيخ كليني, كافي، ج1, ص 533 , ح15.
[13] . شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج2, ص342.
[14] . پيشين, ج2, ص361.
[15] . شيخ صدوق, عيون اخبار الرضا عليه السلام , ج1, ص273.
[16] . شيخ صدوق, كمال الدين و تمام النعمة، ج2, ص377.
[17] . پيشين, ج2, ص383.
[18] . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2, ص409, باب 38, ح9.
[19] . شيخ كليني، كافي، ج1، ص503.
[20] . شيخ مفيد, الارشاد, ج2, ص339.
[21] . ر.ك: شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2, صص 384 و 457.
[22] . شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنين ر.ك: نيلي نجفي, منتخب الانوار المضيئة، ص 157؛ راوندي، قطبالدين، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
[23] . ر.ك: حكيمي، محمد رضا, خورشيد مغرب، ص24ـ 25.
[24] . صدر، سيّد محمد باقر, جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدي عليه السلام , ص47ـ48.
[25] . مريم (19): آية 30.
[26] . شيخ كليني, كافي, ج1, باب حالات الأئمه عليهم السلام في السّن.
[27] . مريم (19): آية 12 .
[28] . فخر رازي, تفسير فخر رازي، ج 11، ص 192.
[29] . مكارم شيرازي، ناصر و ديگران, تفسير نمونه, ج13, ص27.
[30] . شيخ مفيد, الارشاد, ج2, ص273.
[31] . شيخ كليني، كافي، ج 1، ص 320، ح 2
[32] . به نظر مي رسد مقصود آن حضرت امام جواد عليه السلام بوده است. اگر چه مي تواند اشاره به امامت حضرت مهدي عليه السلام نيز باشد.
[33] . شيخ كليني، كافي, ج1, (حالات الأئمةعليهم السلام في السن, ح4).
[34] . همان، ج 1، (باب الاشارة والنّص علي ابن جعفرالثانى).
[35] . شيخ كليني، كافي، ج 2، ص 322، ح 12.
[36] . ر.ك: شيخ مفيد, الارشاد, ج2, ص 297.
[37] . نعماني، الغيبة، ص322, ح1.
[38] . اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص123ـ 124.