بعضی معجزات و استجابت دعای امام موسی ابن جعفر عليهم السّلام‏

شناسه نوشته : 10319

1396/02/01

تعداد بازدید : 1303

بعضی معجزات و استجابت دعای امام موسی ابن جعفر عليهم السّلام‏
عيسى بن محمّد كه بنود سالگى رسيد گفت: يك سال در جوانيه (محلى است نزديك مدينه) خربزه و خيار و كدو كاشته بودم كنار چاهى بنام ام عظام. همين كه نزديك برداشت محصول شد و زراعت آماده گرديد ملخ آمد تمام زراعت را از بين برد. صد و بيست دينار و بهاى دو شتر را خرج آن زراعت كرده بودم. يك روز ناراحت نشسته بودم كه موسى بن جعفر عليه السّلام آمد سلام كرده فرمود:

بعضی معجزات و استجابت دعای امام موسی ابن جعفر عليهم السّلام‏

عيسى بن محمّد كه بنود سالگى رسيد گفت:
يك سال در جوانيه (محلى است نزديك مدينه) خربزه و خيار و كدو كاشته بودم كنار چاهى بنام ام عظام. همين كه نزديك برداشت محصول شد و زراعت آماده گرديد ملخ آمد تمام زراعت را از بين برد. صد و بيست دينار و بهاى دو شتر را خرج آن زراعت كرده بودم.
يك روز ناراحت نشسته بودم كه موسى بن جعفر عليه السّلام آمد سلام كرده فرمود:
حالت چطور است؟ گفتم: مثل آدمهاى مردنى هستم ملخ تمام زراعتم را خورد.
فرمود: چقدر زيان ديده‏اى؟ عرضكردم: صد و بيست دينار باضافه بهاى دو شتر.
فرمود: عرفه! به ابو الغيث صد و پنجاه دينار و دو شتر بده سى دينار اضافه از مخارجى كه كرده. عرض كردم: اگر دعائى بفرمائيد خداوند بركت عنايت كند، داخل مزرعه شد و دعا كرد و از پيغمبر اكرم نقل كرد كه فرموده است هنگام گرفتار شدن بمصائب و ناراحتى‏ها شكيبا باشيد و اندوه و جزع نداشته باشيد آن دو شتر را بكار بستم و زراعت را آب دادم خداوند چنان بركت داد و زراعت نمو كرد كه محصول آن را ده هزار درهم فروختم.
كشف الغمه- ج 3 ص 10-
---------------------------------------
وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ اخْتَلَفَتِ الرِّوَايَةُ بَيْنَ أَصْحَابِنَا فِي مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ فِي الْوُضُوءِ أَ هُوَ مِنَ الْأَصَابِعِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ أَمْ مِنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى الْأَصَابِعِ فَكَتَبَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِي مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِخَطِّكَ مَا يَكُونُ عَمَلِي بِحَسَبِهِ فَعَلْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِي الْوُضُوءِ وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تُمَضْمِضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَغْسِلَ يَدَكَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثَلَاثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفْ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ فَلَمَّا وَصَلَ الْكِتَابُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ تَعَجَّبَ مِمَّا رُسِمَ لَهُ فِيهِ مِمَّا جَمِيعُ الْعِصَابَةِ عَلَى خِلَافِهِ ثُمَّ قَالَ مَوْلَايَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ وَ أَنَا مُمْتَثِلٌ‏
 أَمْرَهُ فَكَانَ يَعْمَلُ فِي وُضُوئِهِ عَلَى هَذَا الْحَدِّ وَ يُخَالِفُ مَا عَلَيْهِ جَمِيعُ الشِّيعَةِ امْتِثَالًا لِأَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ ع وَ سُعِيَ بِعَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ إِلَى الرَّشِيدِ وَ قِيلَ لَهُ إِنَّهُ رَافِضِيٌّ مُخَالِفٌ لَكَ فَقَالَ الرَّشِيدُ لِبَعْضِ خَاصَّتِهِ قَدْ كَثُرَ عِنْدِيَ الْقَوْلُ فِي عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ وَ الْقَرَفُ لَهُ بِخِلَافِنَا وَ مَيْلِهِ إِلَى الرَّفْضِ وَ لَسْتُ أَرَى فِي خِدْمَتِهِ لِي تَقْصِيراً وَ قَدِ امْتَحَنْتُهُ مِرَاراً فَمَا ظَهَرْتُ مِنْهُ عَلَى مَا يُقْرَفُ بِهِ وَ أُحِبُّ أَنْ أَسْتَبْرِئَ أَمْرَهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُ بِذَلِكَ فَيَتَحَرَّزَ مِنِّي فَقِيلَ لَهُ إِنَّ الرَّافِضَةَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تُخَالِفُ الْجَمَاعَةَ فِي الْوُضُوءِ فَتُخَفِّفُهُ وَ لَا تَرَى غَسْلَ الرِّجْلَيْنِ فَامْتَحِنْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ بِالْوُقُوفِ عَلَى وُضُوئِهِ فَقَالَ أَجَلْ إِنَّ هَذَا الْوَجْهَ يُظْهِرُ بِهِ أَمْرَهُ ثُمَّ تَرَكَهُ مُدَّةً وَ نَاطَهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الشُّغُلِ فِي الدَّارِ حَتَّى دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَخْلُو فِي حُجْرَةٍ فِي الدَّارِ لِوُضُوئِهِ وَ صَلَاتِهِ فَلَمَّا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَقَفَ الرَّشِيدُ مِنْ وَرَاءِ حَائِطِ الْحُجْرَةِ بِحَيْثُ يَرَى عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ وَ لَا يَرَاهُ هُوَ فَدَعَا بِالْمَاءِ لِلْوُضُوءِ فَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ اسْتَنْشَقَ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ وَجْهَهُ وَ خَلَّلَ شَعْرَ لِحْيَتِهِ وَ غَسَلَ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثَلَاثاً وَ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ أُذُنَيْهِ وَ غَسَلَ رِجْلَيْهِ وَ الرَّشِيدُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ فَلَمَّا رَآهُ قَدْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ حَتَّى أَشْرَفَ عَلَيْهِ بِحَيْثُ يَرَاهُ ثُمَّ نَادَاهُ كَذَبَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ مِنَ الرَّافِضَةِ وَ صَلَحَتْ حَالُهُ عِنْدَهُ وَ وَرَدَ عَلَيْهِ كِتَابُ أَبِي الْحَسَنِ ع ابْتَدِئْ مِنَ الْآنَ يَا
عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَ اللَّهُ اغْسِلْ وَجْهَكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ امْسَحْ بِمُقَدَّمِ رَأْسِكَ وَ ظَاهِرِ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا كَانَ يُخَافُ عَلَيْكَ وَ السَّلَام
محمّد بن فضل گفت: در بين اصحاب اختلاف بود كه مسح پاها از سر انگشتان است تا مچ پا يا از مچ پا است تا سر انگشتان. على بن يقطين نامه‏اى براى موسى بن جعفر عليه السّلام نوشت كه اصحاب در مورد مسح پا اختلاف دارند خواهش ميكنم نامه‏اى بخط خود در اين مورد بنويسيد تا به آن عمل كنيم.
امام عليه السّلام در جواب نوشت متوجه شدم كه اصحاب در باره وضو اختلاف دارند، آنچه بتو دستور ميدهم اينست كه سه مرتبه مضمضه كنى و سه مرتبه استنشاق سه بار صورت را بشوئى و آب را بلاى موهاى ريش خود برسانى و تمام سرت را مسح بكشى با روى گوشها و داخل دو گوش و پاهايت را تا كعب برآمدگى روى پاسه مرتبه بشوئى مبادا بر خلاف اين عمل كنى.
وقتى نامه رسيد على بن يقطين از مضمون آن تعجب كرد كه بر خلاف تمام علماى شيعه است.
با خود گفت: امام من بهتر ميداند من دستورش را اجرا ميكنم. از آن پس وضوى خود را طبق اين دستور ميگرفت بواسطه اطاعت امر امام بر خلاف رفتار تمام شيعيان. از على بن يقطين پيش هارون الرشيد سعايت كردند كه او رافضى است و مخالف تو است.
هارون بيكى از خواص خود گفت: خيلى در باره على بن يقطين حرف ميزنند و او را متهم بتشيع مى‏نمايند گر چه من در كار او كوتاهى نمى‏بينم بارها نيز امتحانش نموده‏ام چيزى كه شاهد بر اين اتهام باشد نديده‏ام مايلم طورى كه‏  خودش متوجه نشود يك آزمايش ديگر بكنيم زيرا اگر متوجه شود، تقيه خواهد كرد.
آن شخص گفت: رافضى‏ها با اهل سنت در وضو اختلاف دارند آنها سبكتر وضو ميگيرند و پاها را نمى‏شويند بطورى كه متوجه نشود بوسيله وضو او را آزمايش كن. گفت بسيار خوب اين راه عالى است مدتى تصميم خود را بتأخير انداخت تا يك روز بقدرى كار باو داد كه تا وقت نماز مشغول بود على بن يقطين در يك اطاق مخصوص وضو ميگرفت و نماز ميخواند.
موقع نماز كه شد هارون از پشت ديوار اطاق بطورى كه على بن يقطين متوجه نشود مراقب او بود، على آب خواست سه مرتبه مضمضه نمود و سه مرتبه استنشاق و سه بار صورتش را شست و داخل موى صورت نيز آب رسانيد دستش را تا آرنج سه مرتبه شست سر و دو گوش خود را مسح كرد و دو پاى خود را شست هارون تمام كارهاى او را زير نظر داشت.
همين كه ديد چنين وضو ميگيرد نتوانست خود را نگهدارد سر بلند نمود بطورى كه على بن يقطين او را نبيند صدا زد دروغ گفتند آنهائى كه خيال ميكردند تو رافضى هستى، بعد از اين جريان مقام على پيش هارون بالا گرفت.
ولى پس از اين آزمايش نامه‏اى از حضرت موسى بن جعفر رسيد بدان سابقه قبلى باين مضمون:
على بعد از اين طورى وضو بگير كه خداوند دستور داده يك بار صورتت را از روى وجوب بشوى و يك مرتبه بواسطه شادابى و دستت را از آرنج همين طور دو مرتبه بشوى جلو سرت را مسح كن و روى دو پا را باضافه رطوبت وضوى دست آنچه بر تو بيم داشتم از بين رفت و السلام.
 الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 229


------------------------------------------
اعلام الورى و مناقب و ارشاد مفيد- ص 314-
عيون اخبار الرضا: على بن يقطين گفت: هارون الرشيد مردى را خواست تا با موسى بن جعفر در مجلس مبارزه كند و او را شرمنده نمايد. مردى جادوگر اين كار را بعهده گرفت. وقتى سفره انداختند كارى كردند كه هر وقت خادم حضرت موسى بن جعفر ميخواست گرده نانى را بردارد از جلو دستش مى‏پريد.
هارون بشدّت خنده‏اش گرفته بود از كار او.
حضرت موسى بن جعفر سر برداشت و نگاه بشيرى كه روى پرده نقش شده بود كرد. فرمود: اى شير خدا بگير اين دشمن خدا را. ناگهان آن نقش جان گرفت بشكل شيرى بسيار بزرگ. مرد جادوگر را پاره پاره كرد، هارون و نديمانش بى‏هوش شدند از ترس عقل خود را از دست دادند.
پس از مدتى كه بهوش آمدند هارون امام را قسم داد ترا بحقى كه بر تو دارم از اين شير بخواه پيكر آن مرد را برگرداند.
فرمود: اگر عصاى موسى آنچه از ريسمان و چوبدستهاى جادوگران برگرداند اين شير نيز پيكر آن مرد را برمى‏گرداند، اين جريان بيشتر از هر چيز در خود هارون اثر گذاشت‏
-----------------------
قرب الاسناد: ابو بصير گفت: خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيدم عرض كردم: آقا امام بچه وسيله شناخته مى‏شود. فرمود داراى امتيازاتى است. كه اولى آنها تصريح پدرش بامامت او است، بمردم معرفى كند و او را بامامت منصوب نمايد تا جاى عذر و بهانه‏اى براى آنها نماند، زيرا پيغمبر حضرت على را بعنوان جانشين و امام مردم تعيين نمود و بمردم معرفى كرد همين طور ساير ائمه جانشين خود را معرفى ميكنند تا مردم آنها را بشناسند. ديگر اينكه از هر چه بپرسند جواب ميدهد و اگر چيزى نپرسند او خود خواسته آنها را پاسخ ميدهد و از آنچه فردا اتفاق مى‏افتد خبر دارد و با هر زبانى ميتواند با مردم صحبت كند. فرمود: هم اكنون قبل از اينكه حركت كنى نشانه‏اى از امام خواهى ديد كه اطمينان پيدا كنى.
در همين موقع مرد خراسانى وارد شد با زبان عربى صحبت كرد ولى امام عليه السّلام بفارسى جوابش را داد. خراسانى گفت: آقا من ميتوانستم فارسى صحبت كنم ولى خيال كردم شما فارسى نميدانيد. فرمود: سبحان اللَّه. اگر نتوانم جواب ترا بدهم پس چه مزيتى بر تو دارم.
فرمود: محمّد! امام زبان تمام مردم و پرنده‏ها و چارپايان را ميداند و هر چه داراى روح باشد. با همين نشانه امام شناخته مى‏شود اگر اين امتيازات در او نباشد، امام نيست.
برگرفته از کتاب : زندگانى  حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه بحارالانوار)صفحه 25 الی 45

 

سامانه نجم