رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
***وحید قاسمی***
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
***وحید قاسمی***
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟ زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
***استاد سازگار***
خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
از خون او به دامن محراب، نقش بست
بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
حتی به غربتش جگر خون کباب شد
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
سهم تراب، خون سر بوتراب شد
فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد
ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
«میثم!» سرشک دیده و خونجگر کم است
بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
***استاد سازگار***
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
از خون او به دامن محراب، نقش بست
بر این شهید، ظلم و ستم بیحساب شد
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
حتی به غربتش جگر خون کباب شد
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
سهم تراب، خون سر بوتراب شد
فرق علی دوتا شد و جبریل صیحه زد
ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
«میثم!» سرشک دیده و خونجگر کم است
بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
***استاد سازگار***
تسبیح زخمهای تو تصویر می شود تا دانه دانه اشک تو زنجیر می شود
اندوه کعبه بود،ترک خورد از غمت دارد به شکل قلب تو تصویر می شود
آیینه در برابر منشور گریه هات در غربت نگاه تو تکثیر می شود
از سیر تا پیاز غمت سیر گریه کرد آن دختری که از همه کس سیر می شود
آنقدر خون گریست که افتاد بر زبان دارد به پای غصه تو پیر می شود
دنیا بدون فاطمه یک جور دیگریست خیلی برات سرد و نفس گیر می شود
تا دستهای حیدریت بسته می شوند روباه هم به یک دو نفس شیر می شود
این سفره های نان و نمک بعد رفتنت لبریز شیر و گندم و تزویر می شود
یعنی علی نماز نمی خواند؟.....وای من روح اذان به مأذنه تکفیر می شود
شبهای قدر وقت نزول کبود تو فزت و رب....به خون تو تفسیر می شود
این قلبهای سنگیمان خیبری شدند تنها به دست مهر تو تسخیر می شود
***سید مسیح شاه چراغی***
اندوه کعبه بود،ترک خورد از غمت دارد به شکل قلب تو تصویر می شود
آیینه در برابر منشور گریه هات در غربت نگاه تو تکثیر می شود
از سیر تا پیاز غمت سیر گریه کرد آن دختری که از همه کس سیر می شود
آنقدر خون گریست که افتاد بر زبان دارد به پای غصه تو پیر می شود
دنیا بدون فاطمه یک جور دیگریست خیلی برات سرد و نفس گیر می شود
تا دستهای حیدریت بسته می شوند روباه هم به یک دو نفس شیر می شود
این سفره های نان و نمک بعد رفتنت لبریز شیر و گندم و تزویر می شود
یعنی علی نماز نمی خواند؟.....وای من روح اذان به مأذنه تکفیر می شود
شبهای قدر وقت نزول کبود تو فزت و رب....به خون تو تفسیر می شود
این قلبهای سنگیمان خیبری شدند تنها به دست مهر تو تسخیر می شود
***سید مسیح شاه چراغی***
این چشم ها به راه توبیدار مانده است چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام ترب گو چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به توی ک ضربه سهم توست باقی آن برای علمدار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام ترب گو چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به توی ک ضربه سهم توست باقی آن برای علمدار مانده است
***محسن عرب خالقی***
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بیصداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخلها که سر به گریبان کشیدهاید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دلها تمام، خیمه آتش گرفتهاند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابههاست
سجاده بیامام و زمین لالهگون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بیدعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه میکنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست
هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
***استاد سازگار***
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخلها که سر به گریبان کشیدهاید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دلها تمام، خیمه آتش گرفتهاند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابههاست
سجاده بیامام و زمین لالهگون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بیدعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه میکنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست
هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
***استاد سازگار***