چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(علیه السلام)

شناسه نوشته : 12103

1396/06/05

تعداد بازدید : 1139

چند حکایت از مولایمان باقرالعلوم(علیه السلام)
كلینى به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت ‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت كردم كه یكى از آنان نافع مولاى عبدالله بن عمر بود.

شیخ كلینى در كتاب كافى به سند خود از امام رضا (علیه السلام) روایت كرده است كه امام باقر (علیه السلام) به هنگام احتضار فرمود: هنگامى كه ب‏درود حیات گفتم زمین را برایم بشكافید و قبرى مهیا كنید پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) لحد بوده است، تصدیق كنید.

نگارنده: این فرمایش بدان دلیل بوده است كه امام باقر (علیه السلام) شكافتن زمین را از برخى جهات بهتر مى‏دانسته اگر چه فضیلت لحد بالاتر بوده است.

كلینى به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت ‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت كردم كه یكى از آنان نافع مولاى عبدالله بن عمر بود.

پس به من فرمود: «بنویس این چیزى است كه یعقوب فرزندانش را بدان وصیت كرد كه اى فرزندانم خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر آنكه تسلیم رضاى خداوند باشید.» و وصیت كرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏دهد كه او را به جامه بردى كه هر جمعه در آن نماز مى‏خواند كفن كند و عمامه‏اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى كفن او را باز كند.

سپس به شهود فرمود: باز گردید خداوند شما را رحمت كند! امام صادق(علیه السلام) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر! در این وصیت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟ فرمود: پسرم! خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه كه به تو وصیت نكرده‏ ام و مى‏خواستم بدین وسیله حجت و دلیلى براى تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (علیه السلام) مى‏خواست به این وسیله همگان بدانند كه جعفر بن محمد (علیه السلام) ، وصى و جانشین و امام بعد از اوست.

كلینى در كافى به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود كه وى را در سه جامه كفن كنم. یكى رداى جمره ‏اى او بود كه در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض كردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟ فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه كفن كن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو كفن محسوب مكن بلكه عمامه از چیزهایى است كه بدن را به آن مى‏پوشانند

كلینى در كافى به سند خود از امام صادق(علیه السلام) روایت كرده است كه فرمود: پدرم روزى در ایام بیماریش به من گفت: پسرم گروهى از قریشیان ساكن مدینه را بدینجا فراخوان تا آنها را گواه بگیرم. من نیز چنین كردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى كه من دنیا را وداع گفتم مرا بشوى و كفن كن و قبرم را چهار انگشت ‏بالاتر از زمین قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض كردم: اگر مرا (در خلوت هم) به این كارها امر مى‏كردى، انجام مى‏دادم تا عده‏اى را به عنوان شاهد به نزدت بیاورم؟ فرمود: پسرم مى‏خواستم با تو نزاع نكنند. (یعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نكنند و بدانند كه تو وصى منى.)

كلینى در كافى به سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود كه وى را در سه جامه كفن كنم. یكى رداى جمره‏اى او بود كه در روز جمعه با آن نماز مى‏خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وى عرض كردم: چرا اینها را مى‏نویسى؟ فرمود: مى‏ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه كفن كن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو كفن محسوب مكن بلكه عمامه از چیزهایى است كه بدن را به آن مى‏پوشانند.

شیخ كلینى در كافى به سند خود نقل كرده است كه امام باقر (علیه السلام) وصیت كرد كه هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و این كار را از سنت مى‏دانست. زیرا پیامبر مى‏فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آرید، آنان نیز به وصیتش عمل كردند.

 


كتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 45

نویسنده: سید محسن امین

ترجمه: على حجتى كرمانى

سامانه نجم