فلسفه غیبت در كلام معصومین
پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) نخستین كسانى هستند كه به منظور رفع شبهات، از علل غیبت سخن گفتهاند و در مجموعههاى روایى، احادیث زیادى در این باب جمع آورى شده است.
نعمانى از حضرت على(علیه السلام) نقل مىكند كه ایشان دلیل غیبت را؛ غربال انسانهاى صالح از گمراه و دانا از نادان مىداند(1) و بر اساس روایت دیگرى حضرت در منبر كوفه فرمود:
«زمین، از حجت الهى خالى نمىماند، ولى خداوند به دلیل ستم پیشه بودن مردم، آنان را از وجود حجت (به صورت مستقیم) بىبهره مىسازد.»(2)
روایات دیگرى كه بیشتر در عصر تقیه جمع آورى شدهاند، حاكى از این هستند كه بشر قادر به درك فلسفه حقیقى غیبت نیست و این راز پس از ظهور آشكار خواهد شد.
در دوران امامت حضرت باقر (از 5 تا 114 ه - ق) و حضرت صادق(علیهماالسلام) (از 114 تا 148 ه ق) با توجه به نهضتهاى دینى و بازار گرم مناظرههاى مذهبى و ضرورت نقد عقاید كیسانیه زیدیه، غُلات و اسماعیلیه، در خصوص غیبت امام به فلسفه غیبت توجه بیشترى صورت گرفت. روایات زیادى از امام صادق(علیه السلام) در این زمینه به دست ما رسیده است .
عبیدالله بن فضل هاشمى مىگوید: از امام ششم شنیدم كه فرمود:
«صاحب الامر، غیبتى دارد كه تخلف ناپذیر است و هر جوینده باطلى در آن به شك مىافتد و اجازه نداریم علت آن را بیان كنیم. حكمت غیبت، همان حكمتى است كه در غیبت حجتهاى پیشین وجود داشته است و پس از ظهور، روشن خواهد شد، چنانكه حكمت كارهاى خضر از شكستن كشتى و كشتن پسر بچه و بر پاداشتن دیوار شكسته وقتى براى حضرت موسى روشن شد كه آن دو، از هم جدا شدند. غیبت، امرى از امور الهى و سرّى از اسرار و غیبتى است از غیبتهاى او.» (3)
در روایت دیگرى، امام صادق علیه السلام علت غیبت را آزمایش الهى مىداند. (4)
از منظر امام جعفر صادق(علیه السلام) تصدى خلافت توسط عباسیان به معناى غصب حقوق سیاسى ایشان، به عنوان پیشواى بر حق مسلمانان بود و عباسیان از همان ابتدا نسبت به ایشان و علویان بدگمان شدند. امام كه سیاست تقیه را در پیش گرفته بود، احادیثى را در زمینه غیبت امام عصر (علیهالسلام) در میان راویان حدیث شیعه نشر داد و این نكته را روشن ساخت: بر امام منصوص الهى، لازم نیست، قیام كند، تا حقوق سیاسى خود را به دست آورد. او باید رهبرى روحانى خود را داشته باشد و وظایف خویش را انجام دهد تا زمانى كه جامعه خود، به اندازه كافى از آگاهى و شعور سیاسى برخوردار شود و با مراجعه به ائمه(علیه السلام) خواستار برقرارى حكومت اسلامى و شیعى گردد.
بر مبناى همین عقیده بود كه امام صادق(علیه السلام) به صورت آشكار اعلام كرد: «مهدى؛ به قدرت سیاسى دست خواهد یافت.»(5)
امام صادق(علیه السلام) به روشنی بیان كرد كه كدام یك از فرزندان ایشان، مهدى شمرده مىشود (6) و پیش از ظهورش او را غیبتى باید و منشاء او چیزى جز خوف از كشته شدن (7) و عدم آمادگى مردمان نیست(8) و به دوستان خود توصیه كرد كه در هر بامداد و پسین در انتظار فرج باشند.(9)
در بیان امام صادق(علیه السلام) فلسفه غیبت و انتظار رابطه تنگاتنگى دارند و هر دو، به عمل انسانها باز مىگردند. چون این مردم هستند كه شایستگى خود را براى ظهور یا عدم ظهور امام غایب به نمایش مىگذارند و با كارهاى ناپسند خود بین خود و امام حجاب مىگردند. از این رو به همه شیعیان خود سفارش مىكند:
«در دولت باطل خموش و چموش باشند و در انتظار دولت حق به سر برند و بدانند كه خدا، حق را به كرسى خواهد نشاند و باطل را محو خواهد ساخت.»
امام صادق علیه السلام از ستمى كه بر شیعیان اعمال مى شد غفلت نداشت و به همین دلیل تعمق در فلسفه و علت غیبت را سفارش مى كرد.
امام صادق(علیه السلام) به عمار ساباطى فرمود:
«شما، به چشم خود نگاه كنید كه حق امام شما و حق خود شما در دست ستمكاران است. آنان جلو شما را گرفتهاند و دارایى شما را بردهاند و شما را ناچار كردهاند به كشت و كار و تلاش براى گذران و خرج دنیا و طلب معاش زندگى و صبر بر دیندارى خودتان و عبادت مخصوص به خودتان و اطاعت از امام خودتان با بیم از دشمن.»(10)
1- غیبت نعمانى، ترجمه جواد غفارى/ ص202
2-همان، ص 203
3-كمال الدین، ج 2، ص158
4-غیبت نعمانى، ص243
5-كمال الدین، ص 59
6-كافى، كلینى، ج 1، ص43
7-همان، ص 338
8-همان، ص 338
9-همان
10-همان، ص 333