بسم الله الرحمن الرحیم
شرح زندگی امام باقر علیه السلام
مدت زمان زندگانی وشهادت حضرت
كشف الغمه:امام باقر علیه السلام سه سال قبل از شهادت جدش امام حسين عليه السلام در سوم ماه صفر سال پنجاه و هفت هجرى متولد شد و در سال صد و هفده از دنيا رفت نزديك شصت سال داشت كه سى و چند سال با پدر خود زين العابدين عليه السلام زندگى كرد و در بقيع در همان جا كه پدر و عموى پدرش امام حسن علیه السلام دفن شده بود در قبه معروف بقبه عباس دفن شد.
كافى- ابو بصير گفت از حضرت صادق شنيدم كه فرمود مردى بفاصله چند ميل از مدينه زندگى ميكرد در خواب ديد كه باو گفتند برو نماز بخوان بر بدن حضرت باقر. ملائكه او را در بقيع غسل ميدهند. آن مرد بمدينه آمد ديد حضرت باقر از دنيا رفته.
كافى ج 3 ص 144 حضرت صادق علیه السلام فرمود پدرم در وصيت خود نوشت او را در سه جامه كفن كنم. ردائى كه زرد رنگ بود و در روزهاى جمعه با آن نماز ميخواند و يك جامه ديگر و پيراهنى عرض كردم پدر اين يكى را ننوشتهاى فرمود ميترسم مردم عيبجوئى كنند و بگويند در چهار يا پنج جامه پدرش را كفن نموده ولى بر سرم عمامهاى ببند زيرا عمامه جزء كفن محسوب نميشود كفن آن چيزى است كه جسد را بپوشاند.
در كافى ص 117 ج 5 يونس بن يعقوب گفت حضرت صادق فرمود پدرم بمن سفارش كرد كه از مالم فلان مبلغ را وقف كن تا نوحهسرايان در ايام حج در منى برايم نوحهسرائى كنند.
اسمها و نقش انگشتريهاى امام باقر عليه السلام
علل الشرائع ج 1 ص 233 عمرو بن شمر گفت از جابر جعفى پرسيدم چرا حضرت باقر را باقر ناميدند. گفت زيرا او علم را بواقع شكافت.
در امالى است حسين بن خالد از حضرت رضا نقل كرد كه نقش انگشترى حضرت حسين عليه السلام (إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ) بود حضرت زين العابدين علیه السلام نيز همان انگشتر را بدست مينمود امام باقر عليه السلام هم انگشتر حسين علیه السلام را بدست ميكرد.
در عيون از حضرت رضا نقل ميكند كه ايشان از پدر خود و آن جناب از حضرت صادق نقل كرد كه روى انگشتر باقر اين كلمات نوشته بود.
ظنى بالله حسن و بالنبى الموتمن
و بالوصى ذى المنن و بالحسين و الحسن
در ارشاد ص 280 از جابر بن عبد الله نقل ميكند كه حضرت رسول باو فرمود جابر تو زنده خواهى ماند تا يكى از نوادهگان فرزندم حسين را بنام محمد ملاقات كنى كه علم را ميشكافد وقتى او را ديدى سلام مرا باو برسان.
در كشف الغمه است كه كنيه حضرت باقر ابو جعفر بود و سه لقب داشت
باقر العلم، شاكر، هادى. از همه مشهورتر باقر بود اين لقب را بدان جهت داشت كه داراى علم زيادى بود.در فصول المهمه مينويسد گندم گون و معتدل بود.
در مكارم الاخلاق ص 102 در كتاب لباس است كه حضرت صادق فرمود نقش انگشتر حضرت باقر العزة لله بود.
فضائل و مناقب امام باقر عليه السلام
امالى صدوق ص 353 از حضرت صادق نقل ميكند كه پيغمبر روزى به جابر بن عبد الله انصارى فرمود: جابر تو خواهى بود تا يكى از فرزندان من بنام محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب علیهم السلام را كه در تورات معروف به باقر است ملاقات كنى وقتى او را ديدى سلام مرا برسان.
روزى جابر خدمت حضرت زين العابدين عليه السلام رسيد پسركى را در آنجا ديد گفت چند قدم جلو بيا. آمد باز گفت چند قدم عقب برو رفت. گفت بخدا سوگند اين شمائل پيامبر است. بحضرت زين العابدين علیه السلام عرض كرد اين پسرك كيست؟ فرمود اين فرزندم محمد باقر و امام بعد از من است جابر خود را بقدمهاى آن جناب افكند و شروع به بوسيدن نموده گفت جانم فدايت باد يا ابن رسول الله سلام پدرت را بپذير پيامبر اكرم بتو سلام رسانده.
در اين موقع ديدگان حضرت باقر پر از اشك شده گفت جابر سلام بر جدم پيامبر تا انقراض آسمانها و زمين و سلام بر تو كه سلام پيامبر را رساندى.
در خبر ديگر از علل الشرائع ج 1 ص 233 دنباله خبر را چنين مينويسد كه پس از سلام بر پيامبر و سلام بر جابر. جابر بامام عرضكرد تو باقرى باقر! واقعا علم را ميشكافى. بعدها جابر خدمت امام مىآمد و از او دانش مىآموخت گاهى كه در نقل از پيامبر جابر اشتباه ميكرد باو تذكر ميداد جابر قول امام باقر عليه السلام را مىپذيرفت و ميگفت تو باقرى باقر! خدا را گواه
ميگيرم كه در كودكى بتو دانش ارزانى شده.
در خرايج- حضرت صادق فرمود جابر بن انصارى آخرين فرد از اصحاب پيغمبر بود كه باقيماند مردى ارادتمند بما خانواده بود عمامهاى بر سر مىبست و در مسجد پيامبر مىنشست. پيوسته ميگفت يا باقر. يا باقر اهل مدينه ميگفتند هذيان ميگويد. در جواب آنها ميگفت نه بخدا هذيان نيست من از پيغمبر شنيدم ميفرمود تو يكى از فرزندان مرا كه هم نام من و شمائل او شبيه شمائل من است خواهى ديد كه او علم را ميشكافد.
اين فرمايش پيامبر سبب گفتن يا باقر من شده. اتفاقا روزى در مدينه بين راه بحضرت باقرعلیه السلام برخورد. همين كه چشمش باو افتاد گفت پسرك چند قدم پيش بيا پيش آمد گفت چند قدم عقب برو رفت گفت بخدا قسم اين شمائل پيامبر است. اسم تو چيست؟
فرمود محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب. جابر جلو آمده سر آن جناب را بوسيد گفت پدر و مادرم فدايت پدرت پيامبر سلامت رسانده امام باقر فرمود سلام بر پيامبر باد. با حالت ترس خدمت پدرش زين العابدين عليه السلام رسيده جريان را نقل كرد. حضرت زين العابدين پرسيد جابر بود؟ عرضكرد بلى.
فرمود در خانه باش (تا مبادا مردم گزندى باو برسانند) جابر بن عبد الله روزها مىآمد و از حضرت باقر علیه السلام استفاده علمى ميكرد مردم مدينه ميگفتند تعجب است از اين پيرمرد كه بازمانده اصحاب پيامبر است مىآيد پيش اين كودك و از او درس ميگيرد.
حضرت زين العابدين از دنيا رفت. امام باقر كه بمنصب امامت رسيد از جابر احترام ميكرد بواسطه درك محضر پيغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم.)
تصريح بامامت حضرت باقر عليه السلام
در بصائر الدرجات ص 44 ج 4- عيسى بن عبد الله از پدر و از جد خود نقل كرد حضرت على بن الحسين علیه السلام در حال احتضار بود و گروهى جمع بودند به محمد بن على علیهم السلام فرزندش توجه نموده فرمود محمد اين صندوق را ببر به خانهات. سپس فرمود داخل صندوق طلا و نقره نيست پر از علم و دانش است.
در روايت ديگر مينويسد كه برادران ادعاى ارث از صندوق نمودند فرمود بشما چيزى از آن نميرسد اگر شما نصيبى داشتيد صندوق را بمن نميداد در صندوق اسلحه پيغمبر و نامههايش بود.
در خرايج از ابى خالد نقل ميكند كه گفت به على بن الحسين علیهم السلام عرض كردم امام بعد از شما كيست؟ فرمود محمد پسرم كه علم را ميشكافد.
اعلام الورى ص 260 حضرت صادق علیه السلام فرمود عمر بن عبد العزيز براى ابن حزم پيغام داد كه دفتر موقوفات حضرت على علیه السلام و عمر و عثمان را بياورد. ابن حزم پيش زيد بن حسن كه از همه بزرگتر بود فرستاد و تقاضاى دفتر موقوفات را نمود زيد گفت متولى بعد از حضرت على امام حسن علیهم السلام و پس از او حضرت حسين علیه السلام و پس از ايشان على بن الحسين علیهم السلام بعد از على بن الحسين محمد بن على علیه م السلام است. بفرست پيش ايشان: ابن حزم پيغام براى پدرم فرستاد. پدرم دفتر موقوفات را توسط من براى او فرستاد يكى از ماها به پدرم گفت آيا بازماندگان امام حسن علیه السلام جريان امامت را ميدانند فرمود بلى چنانچه ميدانند الان شب است اين مطلب را هم ميدانند ولى حسد آنها را نميگذارد اگر جوياى حق باشند از راه درست براى آنها بهتر است ولى افسوس كه طالب دنيايند.
در كفاية الاثر ص 319- عثمان بن عثمان بن خالد از پدر خود نقل كرد كه على بن الحسين در آن بيمارى كه از دنيا رفت تمام فرزندان خود محمد و حسن و عبد الله و عمر و زيد و حسين را جمع نموده وصيت بفرزندش محمد بن على علیهم السلام نمود و او را باقر ناميد و رسيدگى بكارهاى خانواده خود را باو سپرد يك قسمت از سفارشهائى كه باو كرد اين بود:
پسرم عقل رهنماى روح است و علم رهنماى عقل. عقل نيز مفسر علم است علم پايدار است و زبان زياد خطا و اشتباه ميكند پسر جان بدان تمام دنيا در دو كلمه جمع شده روبراه نمودن اوضاع زندگى. پيمانه پرى است كه دو ثلث آن فهم و درك است و يك ثلث چشم پوشى و خود را بنادانى زدن.
زيرا انسان چيزى را كه درك كند و بفهمد خود را از آن غافل نميكند بهمين جهت اغلب مردم مبتلا بگرفتاريها ميشوند (منظور ممكن است اين باشد كه گاهى صلاح است آدم آنچه را ميداند نديده بگيرد) بدان كه گذشت ساعتها، عمر تو را از بين مىبرد. و هرگز به نعمتى نميرسى مگر دست از نعمتى بردارى از آرزوى زياد پرهيز كن چه بسا آرزوهائى كه انسان بآن نميرسد و بسيار از جمعكنندگان ثروت هستند كه خوردهى خودشان نميشود و بسا اشخاصى كه مانع آبى شدهاند سپس آن آب را گذاشته و رفتهاند. ثروتى كه از راه حرام جمع آورى شده يا حق ديگرى را خورده از راه حرام بارث گذارده. او بايد وزر و وبال آن را تحمل كند اينست واقعا زيان آشكار.
كفاية الاثر ص 319- زهرى گفت خدمت حضرت زين العابدين رسيدم در آن بيمارى كه فوت شد ظرفى خدمتش بود كه در آن مقدارى نان و كاسنى وجود داشت فرمود بخور عرضكردم غذا خوردهام فرمود اين كاسنى است.
عرضكردم كاسنى چه فايده دارد؟ فرمود هر برگى از كاسنى يك قطره از آب بهشت دارد شفاى همه دردهاست. ظرف غذا را برداشتند آنگاه روغن آوردند. بمن فرمود روغن استعمال كن. عرضكردم من روغن زدهام فرمود اين روغن بنفشه است.
عرضكردم روغن بنفشه چه فرقى با ساير روغنها دارد؟ فرمود تفاوت آن
مانند تفاوت اسلام است بر ساير دينها. در اين موقع پسرش محمد داخل شد مدتى با او آرام آرام صحبت ميكرد. در بين سخنانش شنيدم فرمود حسن خلق را از دست مده من متوجه شدم كه نزديك فوت آقا است.
عرضكردم اگر پيش آمدى كرد كه هيچ كس را از آن گريزى نيست بايد بعد از شما بكه پناه بريم. فرمود اين پسرم اشاره بمحمد كرد او وصى و وارث و حافظ علم من است و معدن دانش است و باقر العلم است.
عرضكردم آقا معنى باقر العلم چيست؟ فرمود بزودى ارادتمندان پاك من نزد او ميروند و او براى ايشان بواقع دانش را ميشكافد. بعد امام عليه السلام فرزندش محمد را پى كارى ببازار فرستاد پس از بازگشت عرضكردم يا ابن رسول الله چرا وصيت به فرزند بزرگترت نكردى؟
فرمود امامت بكوچكى و بزرگى نيست چنين پيغمبر بما دستور داده و در لوح و صحيفه نام او نوشته است. عرضكردم نام چند نفر وصى و امام را پيغمبر ذكر كرده بعد از ايشان. فرمود در صحيفه و لوح نام دوازده نفر با اسم پدر و مادرشان ذكر شده سپس فرمود از نژاد اين پسرم محمد هفت نفر امام خواهند بود كه مهدى صلوات اللَّه عليه جزء همين هفت نفر است.
برگرفته از:زندگانى امام سجاد وامام محمد باقر(علیهم السلام)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:153 تا160