آثار حسن خلق(1)

شناسه نوشته : 13094

1393/09/14

تعداد بازدید : 1921

 آثار حسن خلق(1)
یکی از آثار مهم حسن خلق اسلامی عبارت از این شد که انسان نسبت به مسائل بی‌تفاوت نباشد، لذا انسان باید ملکات و فضائل اخلاقی را آنطور برای خویش کسب کند که در زمانی که باید خشمگین بشود خشمگین بشود و در حادثه‌ای که باید غمگین و ناراحت باشد متأثر شود.

«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِيمِ الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِين وَ الصِّلْوَةَ وَ السَّلََامُ عَلي خَيْرُ خَلْقِهِ مَوْلَانَا أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ )ص (وَ عَلي آلِهِ الْمَعْصُومِينَ وَ لا سِيَّمَا بَقِيَّتُ اللَّهِ حُجَّةٌ ابْنُ الْحَسَنِ العسکري عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَيْ فَرْجَهُ الشَّرِيفِ وَ جَعَلْنََا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِيعَتِهِ
 
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ – بسم الله الرحمن الرحیم- قال الله تعالی «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»[1] .
در جلسۀ گذشته بحث ما به آثار و نشانه‌های حسن خلق رسید و در این رابطه چندین اثر از آثار حسن خلق بان شد، امروز نیز انشاء الله در ادامۀ مباحث گذشته به چندین اثر دیگر از آثار حسن خلق اشاره می‌کنیم.
یکی دیگر از نشانه‌های حسن خلق خارج کردن انسان از حالت بی‌تفاوتی است، عده‌ای به غلط چنین پنداشته‌اند که حسن خلق به معنای اینست که انسان همیشه خندان باشد و بر همه چیز دنیا بخندد و هیچ حادثه و موضوعی انسان را متأر نکند و عکس العملی نشان ندهد، لیکن اینگونه خوش‌خلقی و خوش‌روئی به معنای واقعی کلمه نیست، لذا در احادیث به این مطلب اشاره شده است که خوش‌خلقی به این معنا نیست که انسا در جامعه نسبت به مسئولیت‌های اجتماعی خویش بی‌تفاوت باشد و یا در برابر دشمنان خدا و ظالمان و ستمکاران خشمگین نشود، بلکه برعکس در مقابل بندگان خدا و مظلومین خوشرو و مهربان و در مقابل دشمنان خدا و ظالمین خشمگین بودن از آثار حسن خلق اسلامی است، لذا قرآن کریم در این رابطه میفرماید:«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم»[2]‏ در توصیف آن کسانی که با پیامبر اکرم (ص) بوده و پیرو ایشان میباشند میفرماید: اینها افرادی هستند که نسبت به کفار شدید و سخت بوده و نسبت به یکدیگر و برادران مؤمن خویش رحیم و مهربان هستند.
 
لذا یکی از آثار مهم حسن خلق اسلامی عبارت از این شد که انسان نسبت به مسائل بی‌تفاوت نباشد، لذا انسان باید ملکات و فضائل اخلاقی را آنطور برای خویش کسب کند که در زمانی که باید خشمگین بشود خشمگین بشود و در حادثه‌ای که باید غمگین و ناراحت باشد متأثر شود.
یکی دیگر از آثار و نشانه‌های اخلاق اسلامی و حسن خلق اینست که شخص متخلق به اخلاق اسلامی اهل تظاهر (به معنای تجمل) نیست، در صدد این نیست که با لباس و دیگر تشریفات شخصیت خویش را معرفی کند، معمولاً افرادی که شخصیت باطنی ندارند و به آن وسیله نمی‌توانند خود را در جامعه معرفی کنند قهراً به وسائلی متمسک میشوند تا شخصیت کاذبی برای خود دست و پا کنند، مانند کسیکه از زیبائی بهره‌ای ندارد و با آرایش در صدد زیبا جلوه دادن خویش است. البته در این مورد باید مراقب بود دچار افراط و تفریط نشویم، منظور از عدم تجمل در اینجا این نیست که افراد لباس پاکیزه به تن نکنند یا به سروصورت خویش بی‌توجه باشند، زیرا این، در حقیقت بی‌بندوباری است و حال آنکه ما می‌بینیم در شرع مقدس دستورات فراوانی در رابطه با نظافت شخصی وارد شده است، از آن جمله اینکه در چه روزی اصلاح کنید، در چه روزی ناخن بگیرید یا حمام بروید، یا در سیرۀ رسول اکرم (ص) می‌بینیم ایشان چگونه پیش از خروج از خانه مو و محاسن مبارک را شانه زده و در آب نگاه کرده و خودشان را مطهر کرده و از خانه خارج میشدند، و یا می‌بینیم که در روز جمعه غسل جمعه مستحب شده تا مؤمنین هنگامیکه در نماز جمعه شرکت میکنند تمیز و مطهر باشند، یا در رابطه با زیات اماکن مقدمه وارد شده است هنگامیکه میخواهید به زیارت بروید غسل کنید و لباس تمیزتان را بپوشید، حتی در حدیثی در اصول کافی وارد شده است که همانطور که زن در محدودۀ خانه‌اش لازم است خود را برای شوهرش آرایش کند، مرد هم نسبت به خانواده‌اش باید بنحوی تجمل داشته باشد، همانطور که مرد دوست دارد که همسرش تمیز باشد، زن هم دوست دارد که شوهرش تمیز و مرتب باشد، از طرفی انسان نباید آنقدر در پرداختن به خویش پیش رود که از حدود الهی خارج شود و قیافۀ خود را بصورت زنها درآورد، اینگونه افراد در احادیث «مُخَنَّت» نامیده شده‌اند یعنی کسانیکه خود را خنثی کرده‌اند، نه جزء مردان محسوب میشوند و نه جزء زنان، در احادیث آمده است که در زمان رسول خدا (ص) هنگامیکه عده‌ای از اینگونه افراد وارد مسجد میشدند پیامبراکرم  (ص) دستور میدادند آنها را از مسجد خارج کنند و در جامعه نیز طردشان نمایند.
 بنابراین آنچه مهم است اینست که انسان در ساده‌زیستی دچار افراط و تفریط نشود و آنچه را که لازم است فراموش کرده و نامش را ساده‌زیستی بگذاریم.
یکی دیگر از نشانه‌های اخلاق اسلامی اینست که فرد متخلق به اخلاق اسلامی هیچگاه نابجا سخن نمی‌گوید و همیشه سنجیده سخن میگوید، قرآن کریم در این رابطه میفرماید:«وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَن»[3]‏ (به بندگان من بگو که آن حرفهای بهتر را همیشه بگویند).
 
در حدیثی از امیر المؤمنین علی (ع) میفرمایند: «لِسَانُ‏ الْعَاقِلِ‏ وَرَاءَ قَلْبِهِ‏ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه‏»[4] (انسان عاقل زبانش پشت قلبش است و قلب جاهل پشت زبانش است.)، در این حدیث شریف حضرت به این نکته اشاره میفرمایند که، اگرچه به حسب ظاهر زبان جلوتر از قلب است لکین به حسب واقع اول قلب و فکر باید کار کرده و بعد زبان ترجمان دل شود، عدۀ زیادی هستند که بسیار حرف میزنند لیکن حرف حسابی و آنچه ارزش داشته باشد بسیار کم میگویند، مگر حرف مفید چقدر در دنیا پیدا میشود که گاهی افرادی در مجالسی ساعتها سخن میگویند لیکن به هیچ‌وجه ارزشی ندارد، ولی ممکن است کسی دوکلمه سخن بگوید اما با ارزش، (یکی از طلاب که با ما در قم هم‌دوره بود میگفت من مادر بزرگی داشتم که یک روز به حجرۀ من آمد و پس از اینکه به کتابهائی که در قفسه چیده بودم نگاه کرد گفت: من فکر نمی‌کنم در این کتابهای بزرگی که در قفسه چیده‌ائی مطلب حسابی باشد و حال آنکه قرآن که کلام خداوند است به این کوچکی است، کتاب بزرگ نشانگر اینست که مطالب زیادی هم در آن هست) لذا انسان باید تمرین سخن گفتن کند تا حتی المقدور حرفی که میزند سنجیده باشد، کم بگوید و گزیده، در هرجائی که لازم است تذکر و سخن بگوید و آنجا که لازم نیست سکوت کند، گاهی لازم است که امر به معروف و نهی از منکر کرده و دیگران را ارشاد کند لیکن میترسد و خودداری میکند، اما هنگامیکه به یک فرد مظلومی میرد شروع میکند به امر به معروف و نهی از منکر لیکن در مقابل یک آدم قوی خطاکار سکوت اختیار کرده و میگوید«التَّقِيَّةَ دِينِي‏ وَ دِينُ آبَائِي‏»، لذا انسان باید بکوشد تا خود را بسازد و در برخورد با مسائل هرچیز یرا در جای خودش و هرسخنی را در محل خودش اداء کند.
یکی دیگر از نشانه‌های شخص متخلق به اخلاق اسلامی اینست که با قناعت و سرافرازی و عزت زندگی میکند که «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ»، منظور از عزت در اینجا چیزی است که در روح و ذات و شخصیت انسان نهفته باشد بطوریکه انسان ذاتاً عزیز باشد و زیر بار ذلت نرود، با فقر و تنگدستی میسازد لیکن چون عزت نفس دارد خود را نگه میدارد و این در صورتی ممکن است که انسان قناعت داشته باشد و نسبت به آنچه در دست مردم است طمع نداشته باشد، زیرا طمع انسان را خوار و ذلیل میکند و خداوند راضی نیست که بندۀ مؤمنش ذلیل شود بلکه باید شخصیت خود را حفظ کند چنانکه در قرآن کریم میفرماید «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون»[5]‏،
البته اگر انسان برای کمک و نجات دیگران خود را کوچک کند اشکالی ندارد زیرا در اینجا مسئله دیگر جنبۀ شخصی ندارد، در رابطه با جامعۀ انسانی نیز باید حالت تملق و چاپلوسی و مدیحه‌سرائی که مردم به آن عادت کرده تا برای رسیدن به اهدافی از آن استفاده کنند از میان برود بطوریکه نه آنکه مدح او را میکنند اجازه بدهد مدح او گفته شود و نه مدیحه‌سرایان به اینکار بپردازند، البته افرادیکه خودساخته و متخلق به اخلاق اسلامی هستند در این گونه موارد از تعریف و تمجید از خود جلوگیری میکنند چنانکه در رابطه با یکی از علماء میگویند روزی ایشان در پای منبر فردی نشسته بودند و آن فرد شروع کرد از ایشان تعریف و تمجید کردن، ایشان در همان حال که در پائین منبر نشسته بودند گفتند: با اینکه میدانم دروغ میگوئی لیکن باز هم لذت میبرم، یا اگر بخاطر داشته باشید هنگامیکه یکی از خطباء و سخنرانان در حضور امام امت ایشان را تعریف و تمجید بسیار کرد و تا حد انبیاء بالا برد فوراً امام امت جلوی او را گرفتند، لذا همیشه مراقب این مسئله باشید که افراد را در آن حدی که هستند تعریف و تمجید کنید و بالاتر نبرید (گاهی در رابطه با امام امت تعبیراتی از قبیل پیامبرگونه بکار میرود که بنده معتقدم ایشان از آن راضی نیستند، این تعبیر در حقیقت توهین به پیامبران نیست بلکه توهین به امام امت است زیرا امام جایشان جای پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام نیست بلکه در زمان غیبت و در یک مرحله‌ای اجازه داده شده قسمتی از شؤون ولایت را مجتهد فقیه عادل مدبّر حکیم انجام دهد). زیرا تعریف و تمجید اگرچه واقعاً انسان دارای آن صفت هم باشد ممکن است سبب غرور او و در نتیجه سقوط او شود.
 
یکی دیگر از خصائص انسان متخلق به اخلاق اینست که در مقابل عیب‌جوئی افراد یاوه‌‌گو مستقیم بوده و کارهای خوب خود را به هیچ‌وجه از روی حیاء و ملاحظۀ افراد دیگر رها نمیکند، بطوریکه در مورد صفات امیر المؤمنین (ع) فرموده‌اند:«وَ لَا تَأْخُذُهُ‏ فِي‏ اللَّهِ‏ لَوْمَةُ لَائِمٍ»[6] (در راه خدا هیچ ملامتِ ملامت‌کننده‌ای در ایشان اثر نمیکرد). البته در ابتدای حرکت ممکن است تعریف و تمجید و یا ملات و عیب‌جوئیِ دیگران در انسان تأثیر بگذارد لیکن این تأثرات هیچگاه نباید سبب گردد که انسان از حرکت باز ایستد بلکه باید خود را بسازد و بر نفس خویش پیروز گردد.
 
یکی دیگر از صفات انسانهای متخلق به اخلاق اسلام اینست که اسیر خواسته‌های نفسانی خویش نیستند و خود را اسیر شکم و شهوت و خواسته‌های دنیوی نمیکنند، گاهی در بعضی مجالس افرادی  آنچنان در مقابل شکم خود باخته میشوند که اگر چنانچه به نحوی بتوان جهات روحی و انسانی و ظاهری او را ترسیم کرد مشخص میشود که او چقدر ضعیف النفس است و مانند یک حیوان شکم‌پاره میل و شهوت به مواد خوراکی دارد.
مهمترین اثری که این مشخصه دربر دارد اینست که انسان میتواند خود را چنانکه بر چیز حرامی برخورد کرد حفظ کرد و از آن نخورد، بطوریکه اگر بر اثر گرسنگی برای او ناراحتی هم بوجود آید باز تمایل به آن غذای مشتبه و حرام پیدا نمیکند.
 
یکی دیگر از نشانه‌های اخلاق اسلامی اینست که شخص متخلق به اخلاق اسلامی بآسانی از تقصیر و اشتباه دیگران درمیگذرد و بر آنها خشمگین نمیشود لیکن در برابر حق دیگران و حق خداوند سختگیر است، در مسائل شخصی زودگذر و در مسائل عمومی و حقوق الهی سخت‌گیر است و این خود علامت بزرگواری شخص است و اثری که خود این خصیصه در همین دنیا برای صاحبش دارد اینست که منشاء بزرگی و عظمت انسان میشود، البته قصد انسان نباید کسب بزرگی و عظمت باشد بلکه این خود اثر طبیعی این خصیصه است.
یکی دیگر از صفات و آثار اخلاق حسنه اینست که انسان نسبت به وعده‌های خویش وفادار است چنانکه قرآن کریم درباره صفات مؤمنین میفرماید «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[7]‏، یکی از نشانه‌های مؤمن اینست که «ألمؤمن إذا وعدو فی» هنگامیکه وعده می‌دهد به آن وفا میکند، متأسفانه آنچه در میان جامعۀ ما بصورت یک امر عادی درآمده است مسئلۀ خلف وعد است از آن بدتر توجیه‌ای است که افراد در رابطۀ با خلف وعد خویش بیان میکنند که باعث میشود اشتباهی برا اشتباه دیگر اضافه شود، لذا در صدد باشید که به وعده‌هائی که میکنید متعهد باشید و در صورتیکه می‌بینید اگر وعده‌ای بدهید نمیتوانید به آن عمل کنید قول ندهید، لا اقل بگوئید اگر شد انشاء الله می‌آئیم، لذا مسأله تعهد به وعده بسیار مهم است، البته گروهی میگویند اینها از مسائل اخلاقی است و تخلقش چه اشکالی دارد، اینها گمان کرده‌اند اخلاق در اسلام یک چیز جنبی است و حال آنکه قرآن کریم دربارۀ مؤمنین میفرماید یکی از صفات آنها وفا به عهد است، پس چگونه ممکنست ما اینگونه مسائل را جنبی و بیمورد بدانیم، در قرآن مسئله وفای به عهد آنقدر مهم فرض شده که دربارۀ یکیاز انبیاء که بنام «إسماعیل صادق الوعد» معرفی شده است خداوند چنین میفرماید:«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْد»[8]، تاکید میفرماید بر پیامبر اکرم (ص) که اسم او را در قرآن کریم بیاور، گفته شده او غیر از اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم است و دربارۀ ایشان میگویند: او با یکی از پیروانش وعده کرده که در فلان مکان بایستد تا او باز گردد لیکن آن فرد فراموش کرد، در بعضی احادیث دارد مدت سه روز و در بعضی احادیث دیگر مدت یکسال در آنجا منتظر ماند و در همانجا نماز میخواند و غذائی اگر بدست می‌آورد صرف میکرد تا اینکه بعد از این مدت آن فرد تصادفاً از آن محل عبور کرد و با ایشان ملاقات کرد، لذا قرآن او را بعنوان صادق الوعد معرفی کرده و از پیامبر اکرم (ص) خواسته است تا نام او را در قرآن کریم ذکر کند.
 
لذا باید به مسئلۀ وفای به عهد بسیار توجه کرد که اگر جامعه‌ای چنین شد که هرکس به قولی که داده وفا کند، دولت به قولی که به مردم داده وفا کند و مردم هم به قولی که به دولت داده‌اند وفا کنند، در چنین صورتی تخلفی دیگر در آن جامعه پدید نمی‌آید و جامعه‌ای مملو از اطمینان و آرامش و صدق و صلح و صفا ایجاد میشود و کلیۀ ناراحتیها از میان میرود، اصلاً یکی از صفات خداوند «صادق الوعد» است چنانکه در قرآن کریم در موارد بسیار به این معنا اشاره شده است از آن جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعاد»[9] یا «وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏»[10].
 
بنابراین اگر انسان بخواهد متخلق به اخلاق الهی بشود باید وفای به عهد داشته باشد و آن کاری را که نمیتواند انجام دهد وعده ندهد.
یکی دیگر از آثار و نشانه‌های اخلاق حسنه عدم جانبداری از فرد معین در قضاوت است، اسنان متخلق به اخلاق حسنه تنها حق را میگوید ولو به ضرر او باشد و در صورتیکه بر مسند قضاوت قرار گیرد بر معیار حق قضاوت میکند که «إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل»[11]‏ (هنگامیکه قضاوت می‌کنید حق را بگوئید و براساس عدل قضاوت کنید اگرچه به ضرر خود یا خویشانتان باشد. این مسئله حتی در رابطه با مسائل کوچک زندگی انسان نیز مطرح است. (مثلاً شما با دوستان دیگرتان در حال مباحثه هستید و یکی از دوستانتان که به او علاقه دارید مطلبی را اظهار داشته که صحیح نمیباشد و شما در مسند قضاوت بخاطر اینکه او رنجیده نشود جانب او را گرفته و فرد دیگری که حق را گفته محکوم میکنید) تا برسد به مسئلۀ قضاوت در خصوص مال و جان و ناموس افراد، لذا انسان باید بکوشد تنها حق را ببیند و در مسند قضاوت کاملاً بیطرف باشد و این مسئله تنها زمانی امکان‌پذیر است که انسان پیش از آنکه بر مسند قضاوت قرار گیرد و پیش از آنکه مسئولیتی در اجتماع بیابد خود را ساخته باشد تا در آن هنگام بتواند آنطور که شایسته است قضاوت کند حتی در قضاوت تنها جانب مستضعفین را گرفتن بصرف اینکه او مستضعف است و دیگری مستکبر و چشم بر روی حقیقت بستن نیز صحیح نمیباشد، واقعاً اگر مستضعفی کار ناحقی کرده باشد و اثبات شود باید مجازات شود، لذا ما در قرآن و در اسلام موردی را مشاهده نمی‌کنیم که مستضعف بودن و یا مستکبر بودن فردی در حکم قاضی و قضاوت او بتواند دخیل باشد، او باید صاحب حق را تشخیص دهد ولو اینکه مستکبر باشد و حق او را گرفته و به او رد کند، در تاریخ آمده است که فردی یهودی از حضرت علی (ع) نزد قاضی شکایت برد، قاضی آن فرد یهودی و حضرت علی (ع) را احضار  میکند (این هنگامی است که حضرت مصدر امور مسلمین و خلیفه میباشند)
 لیکن در هنگام صحبت کردن قاضی حضرت را با لفظ «یا ابا الحسن» یعنی با کنیه ایشان میخواند (در کلام عرب با کنیه افراد صحبت کردن حاکی از احترام نسبت به آن فرد است)، حضرت از این مسئله عصبانی میشوند و میفرمایند: در دادگاه قاضی باید با هردوطرف بطور مساوی برخورد کند (چنانکه در باب قضاء وارد شده است که قضای جایز نیست با یکی از دو متهم با گرمی برخورد کند و با دیگری با سردی زیرا طرف اول پیش خود گمان میکند قاضی نسبت به او لطف دارد و در نتیجه جراءت می‌یابد و برعکس طرف دوم احساس میکند قاضی نسبت به او لطفی ندارد و در نتیجه جراءت اظهار مطالب را نمی‌یابد) و تو بعنوان یک قاضی صلاحیت قضاوت نداری، در اینجا با اینکه حق با امیر المؤمنین (ع) بود لیکن چون قاضی حکم به اتهام ایشان میکنند حضرت رأی دادگاه را پذیرفته و زره خویش را به آن یهودی میدهند که همین عمل حضرت سبب میشود آن شخص یهودی اسلام بیاورد. غرض اینکه مسئلۀ جانبداری از حق بسیار اهمیت دارد و در جامعه باید این مسائل قوت بگیرد.
 
بنابراین یکی از صفات مؤمن و افراد متخلق به اخلاق حسنه مسئلۀ رعایت حق در امر قضاوت میباشد. امیدواریم خداوند به ما توفیق عنایت بفرماید که در خودسازی و در تخلق به اخلاق الهی پیش از پیش موفق باشیم و دلی پاک و سلیم و قلبی نورانی به ما عنایت فرماید انشاء الله.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 


[1]- البقره/ 269.
[2]- الفتح/ 29.
[3]- الإسراء/ 53.
[4]- نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارۀ 40.
[5]- المنافقون/ 8.
[6]- نهج البلاغه، خطبۀ 192، فراز 135 (حضرت به این ویژگی خویش تأکید می‌کنند)
[7]- المؤمنون/ 8.
[8]- مریم/ 54.
[9]- الرعد/ 31.
[10]- الروم/ 6.
[11]- النساء / 58.

سامانه نجم